دخترک از میان جمعیتی که گریه کنان شاهد اجرای تعزیه اند رد میشود
عروسک و قمقمه اش را محکم زیربغل میگیرد
شمر باهیبتی خشن، همانطور که دور امام حسین میچرخد و نعره میزند، از گوشه ی چشم دخترک را می پاید
دختر با قدم های کوچکش از پله های سکوی تعزیه بالا می رود
از مقابل شمر میگذرد، مقابل امام حسین می ایستد و به لب های سفید شده اش زل میزند قمقمه را که آب تویش قلپ قلپ صدا میدهد، مقابل او می گیرد
شمشیر از دست شمر می افــتــــد و رجزخوانی اش قطع میشود
دخترک می گوید: "بخور برای تو آوردم" و بر میگردد روبروی شمر می ایستد
مردمک های دخترک زیر لایه براق اشک میلرزد
توی چشم های شمر نگاه میکند و با بغض میگوید: بـــابـــای بــــــد..!!! 750 میانگین پست در روز 3.61 محل سکونت خودمم نمیدونم تشکر از کاربر 1,920 تشکر شده 3,288 در 537 پست حالت من Kesel اندازه فونت پیش فرض ــ اجازه هست آجی گلم؟ بالاخره یه لبخند محو زد و گفت : بیا تو ددیگه. رفتم تو آبمیوه رو دادم دستش و خودم رو صندلی کنار میزش نشستم و بهش زل زدم اونم به یه نقطه ی نامعلوم زل زده بود. ــ نمیخوری؟ نیم نگاهی بهم کرد و آبمیوه رو تا آخر یه نفس خورد.بعدش گذاست رو پاتختیش. ــ خفه نشی یه وقت... سحر : تو خفم نکنی خفه نمیشم. با حالت کلافه از این که نمیگه چی شده گفتم : سحر جان چرا رک و پوس کنده نمیگی چی شده؟ هان؟ بازم نیم نگاهی بهم کرد و به یه جای نامعلوم نگاه کرد و گفت : ببین سپهر من 12 سال مدرسه رو تونستم مخفی کنم که یه نیمه جنم و.... تا ته مارجرا رو گرفتم.. ــ کی فهمیده تو نیمه جنی؟نترسید؟ ــ پوووف...بهار...بهار امیری. صابون کوسه ــ همونی که گفتی از موقعی که وارد دانشگاه شدی باهاش صمیمی شدی؟ بند انداز دستی اسلیک Slique با سر تایید کرد و گفت: آره همون. ــ خوووب نترسید؟هر چی نباشه اون یه انسانه... سحر طوری که انگار یه چیز باحال کشف کرده گفت: نـه بـابـا...تـازه بـگــو چــی گفت؟؟؟؟ از این حرکت بچگانش تک خنده ای کردم و مث خودش کش دار گفتم: نــه!! چــی گـفت؟ درست کردن آب پرتقال برای سحر بودم که صدای در اومد وقتی رفتم تو ی هال سحر و دیدم که داره با یه اخم غلیظ کفشاش و در میاره..تو فکر بود طوری که انگار تو این دنیا نبود. ــ علیک سلام سحر خانوم.خوبی. خیلی کوتاه جوابم وداد : سلام ؛ خوبم. مانتو پاییزه پانیذ ــ چیزی شده.؟ بازم خیلی کوتاه و اروم گفت: نه. صابون کوسه ــ پوووف. هم اومده این جا آخه میدونی منتظر یکی از اقوامش بود که دم دانشگاه بیاد دنبالش ولی اون نیومد و اونم مجبور شد با من بیاد. با حالت نیمه فریاد گفتم: چی دوستت؟ همونی که فهمی؟ الان کجاس؟
نیلوفر با صدای گرفته ای گفت : این قدرغر نزن سپهر. صابون کوسه بی توجه به شرایطی که داره با صدای نسبتا بلندی گفتم : ــ اینا غر نیس نیلو ؛ ممکن بود به دست چنتا روح سرگردان که توسط یک احمق احضار شده بمیری. دیگه داشتم عصبی میشدم که آیناز به صورت زمزمه مانند گفت : سپهر آروم تر. (بعد بلند گفت) خوب من میرم به این پرستارت بگم بیاد بهت سر بزنه. وقتی آنی رفت بیرون منم از گوشه ی اتاق که ایستاده بودم به سمت تخت نیلو رفتم و رو صندلی کنارش نشستم.من حق نداشتم سرش داد بزنم ؛ الانم میدونم از دستم دلخوره و نشون نمیده. با صدای آرومی گفتم : ببخشید نیلوفر خوب عصبی شدم. در حالی که با ناخونای نداشتش بازی میگرد گفت : ایرادی نداره. ــ دِ نشد ؛ ببین من و. با آوردن جمله ی " ببین من و صابون کوسه یه لبخند محو زد خودمم نیشم باز شد . آخه این جمله ی "ببین من و " تیکه کلامه منِ و به قول آنی حتی اگه طرف بهم زل زده باشه بازم میگم "ببین من و " نیلو بهم نگاه کرد و گفت. نیلو : ایرادی نداره. حالا خوب شد؟ ــ خوب نه عالی شد زاخار. نیلو : زاخار و کوفت ... زاخار و د..آخخخخخخخخ. با ترس گفتم : خوبی نیلوفر ؟ نیلو:اممممم خوبم فقط پهلوم درد میکنه. با حرص گفتم معلوم نی این آیناز رفته پرستار بسازه یا بیاره. یهو نیلوفر زد زیر خنده. ــ کوفت به چی میخنی؟ خوبه همین دو دیقه پیش رو به موت بودی حالا داری هرهر و کرکر میکنی واسه من؟ با شیطنت نگام کرد و گفت : آنی رفته پرسـ... صابون کوسه اــــــــــــــی واااااااااااااای این چه زری بود من زدم؟خاک توسرت سپهر...برای ماس مالی کردن حرفم سریع گفتم. ــ اِ نیلوفر جان پرید از دهنم بی خیال. خندید و زیر لب " دیوونه ای " گفت.یه لحظه به عمق حرفی که زدم فکر کردم.اَهههه.از دست خودم عصبی بودم آخه این چه حرف چرتی بود؟رو سحر و نیلو و آنی غیرت داشتم اما احساس میکردم غیرتی که به آنی دارم متفاوته با غیرتی که به نیلو و سحر دارم.با حالت کلافه پوفی کردم بالاخره آیناز با یه پرستار اومد.پرستاره تا کارشو انجام داد سریع رفت ؛ مثل اینکه عجله داشت.رو به آیناز که اون طرف تخت نشسته با حرص نگاهش کردم که شروع کرد به سوت زدن و به سقف نگاه کرد.با صدای نیلو بهش نگاه کردم. نیلو : امممممممم.من تو آخرین ملاقاتم با هامون تونستم یه چیزی بفهمممن که میدونم یه چیزی شده اما حالا نمیخواد بگی برو استراحت کن هر وقت خواستی بگو. با سر حرفم و تایید کرد رفت تو اتاقش.منم خودمو انداختم رو کاناپه و به سحر فکر کردم. خوب میدونستم واسه امتحان و این جور چیزا نیس چون یه بار یکی از استاداش انداختش ککشم نگزید.بعد نیم ساعت بلند شدم و همراه آبمیوه به سمت اتاق سحر رفتم.تک ضربه ای زدم و سرم و بردم تو ؛ سحر با همون لباسا رو ی تخت نشسته بود. ویرایش توسط Sanaz.M
سحر : گفت که پسر عموی خودش هم جنگیره........ با صدای بلندی گفتم: چـــی؟؟؟؟ گفتی فامیلیش چیه؟؟ سحر: اِ سپهر چته چرا داد میزنی....امیری فامیلیش امیریه. امیری...امیری....چقدر فامیلش آشنا بود... اون روز مطمئن بودم این فامیل و یه شنیدم اما حالا نه تنها مطمئنم بلکه میدونم که اون طرفکیه. با دادی که آیناز تو گوشم کشید به خودم اومدم. آیناز: ســـــپـهـــــر. با غظب نگاهش کردم و گفتم: سپهر و درد چرا داد میزنی؟ خیر سرت 24 سالته شعورت نمیکشه که این جا بیمارستانه؟ آیناز با حالت طلب کارانه ای گفت: رو تو برم هـــــی آقا با شعور..نیم ساعته دارم مثل آدم صدات میکنم... حسین حتی یه کوچولو هم اهمیت ندادی.منم مجبور شدم داد بزنم در ضمن هه صدا بیرون نمیره. ــ حالا هر چی.... به نظرتون از مجیدی کمک بگیریم یا از پدرام امیری هم کارمون؟ آیناز سریع جواب داد: از پدرام امیری همون همکارمون...راستشو بخواین یه چند باری دیدم ذهن هامون در گیره خوب منم کنجکاو شدم و بعد فهمیدم این ناصر مجیدی یه گندایی زده. خوب همون طور که دیدید آیناز به شدت کنجکاوه یا بهتر بگم فضوله واسه همین از قدرت خاصش که همون خوندن ذهن و حافظه ی افراد هس زیاد استفاده میکنه ...ولی من از قدرتم ساق شلواری توکرکی خوشم نمیاد و هم نمیتونم استفاده کنم چون گردنبند مورد نیازم نیس.. صابون کوسه نیلوفر: خوب پس از امیری کمک میگیریم و واسه امنیت بیشتر میریم خونه ی من چون بزرگتره هم منی که اوضاعم این طوریه خونه خودم راحت ترم... ــ نچ نچ نچ شما یه هفته باید بستری باشی. با اعتراض گفت: سپهر من تا یه هفته این جا دووم نمیارم من میخوام برم خونه. بی توجه بهش رومو به طرف دیگه ای کردم.خوب میدونم از بیمارستان متنفره اما بی چاره همیشه به خاطر بلاهایی که اکثرشم من سرش میارم تو بیمارستان به سر میبره.تو همین هین تقه ای به در خورد بعد سحر تو چهار چوب در نمایان شد. سحر: سلامممممممم به همگی. اجازه هست؟؟؟؟ دستکش تاچ اسکرین - Silver Touch لبخندی زدم اومدم جوابشو بدم که باز طبق معمول آیناز زود تر از من جواب داد... آیناز: بــــــــه سحر، خوبی؟ خوشی ؟بیا تو.. تنها مرد زندگیم سحر اومد تو و دستش یه دسته گل و یه جعبه ی شیرینی بود.بله دیگه خانوم از کیسه خلیفه میبخشه به فکر جیب من بد بختم نیس. نیلوفر: به به سحر خانوم خوبی؟ سحر: خوبم مرسی...تو چه طوری نچ نچ نچ ببین باز با خودت چی کار کردی.... مشکوک برگشت سمت من و چشماش و ریز کرد وگفت: نکنه باز تو بلایی سرش آوردی. با حالت طلب کارانه ای گفتم: علیک خواهرجان خوبی؟ منم خوبم از احوال پرسیای شما. با لبخند اومد سمتم و گونم بوسید و گفت: سلام بر بهترین داداش دنیا که از خوشانسی نسیب من شده. با قیافه ای که تابلو بود الکی دارم خودم و متعجب نشون میدم گفتم : من به همون سلام خوبی راضی بودم. سحر اصلا به حرفم اهمیت نداد و رو به نیلوفر گفت: راستی من یکی از . صابون کوسه با چشمای گرد شده از تعجب گفتم: هامون؟ حالا چی فهمیدی؟ هامون پسر اوستادمون بود.یه جورایی همیشه جاسوسیه مارو میکرد و گذارش کارامون و به مامانش یا همون استاد میداد واسه همین ما سه تا دل خوشی ازش نداریم. نیلوفر بعد یکم فکر کردن گفت : اون گفت که میتونیم از دوتا جن گیر کمک بگیریم...یکیش ناصر مجیدی و یکی دیگه...پارسا..پرهام...آهان آهان پدرام امیری بـ..! یهو همون با هم گفتیم : نــــــــــه!!! ــ پدرام امیری؟امیری؟امیری؟ پدرام امیری؟بهراد امیری؟بهار امیری؟این ها باهم نسبتی دارن؟ بهراد و بهارم یه جورایی باهم ستِ. آیناز : اون جنگیره؟همون همکارمون طبقه ی پایین با پسر عموش بهراد امیــ.... ــ چـــــــــی؟ پسر عموش؟ آیناز: آره خوب.پس فکر کردی برای چی فامیلاشون یکیه؟ ــ هان؟ من اصلا فکر نکردم. آنی پوفی کرد و هیچی نگفت. نا خداگاه ذهنم رفت به چند روز پیش. ******(چند روز پیش سپهر) تو آشپز خونه در حال F : 1393,03,24 در ساعت ساعت : 18:17 ندیدن...... و...... نبودن...... هرگز بهانهی از یاد بردن نیست..... ــــــــــــ رمانم: آتش افراز گمشده.( تموم شده) اگه رمانای فانتزی تخیلی دوست دارید حتما پیشنهاد میکنم بخونید. رمان دیگم: من پرنسس توام؟(در حال تایپ) موضوعش کاملا متفاوته. و رمانی جدید و فانتزی تخیلی به زودی به اسم جادوی رمان ما. 35 کاربر از پست Sanaz.MF تشکر کرده اند . Aliceice , anitak , ATRA72 , darya.n9690 , dayan_78 , delaram_may , delnaz khosravi , dmomayez , elahe76 , elish688 , Fatima.N , kfdh , loove , m.a.r.z.i , mahdis.nzh , majo jojo , Menua1991 , n.d.sari , sany2000 , sara.HB , setareh06 , talis , TaraStar , yaram , zohrealavi , آتیــــــش پاره , اریس_15 , ایرسا01 , خیال غزل , دلارام20 , رها در باران , سهاااااااا , نفسszm , پرنیا بابایی , یاشگین گوگول 1393,03,28, ساعت بود گفتم. صابون کوسه ــ هوووی تو چرا اینقدر دیر اومدی؟ آیناز : هان؟آهان!مثل این که یه مریض ارژانسی داشتن به زور تونستم راضیش کنم بیاد. ــ آهان!!! خوب بچه ها با این اوضاع مثل این که این روح ها دست از سرمون بر نداشتن و هنوز دنبالمونن بنا بر ایـ.. یهو آنی پرید وسط حرفمو با صدا ی بلندی گفت : چـــــی؟ بریم یه خونه؟بیشین بینیم باو. با حرص گفتم : باز ذهن من و خوندی؟ آیناز : sorry sepehr : 19:15 Top | #12 Sanaz.MF Sanaz.MF آنلاین نیست. کاربر نیمه حرفه ای Sanaz.MF آواتار ها تاریخ عضویت فروردین 1393 نوشته ها
آنان که به سرمستی ما طعنه زنانند
درون ساق شلواری توکرکی مطابق عکسی که مشاهده می کنید کرکی می باشد و پاهای شما را گرم نگه داشته و شما می توانید درفصل پاییز و زمستان از آن استفاده کنید و لذت ببرید. شما میتوانید این ساق شلواری را با مانتو و پالتو همانطور که می دانید در زمستان و در سرما کار کردن با گوشی لمسی و دستان سرد بسیار دشوار است. و از آنجا که دستکش های معمولی روی گوشی هیچ عکس العملی ندارند، شما جنس دستکش ها 100% کتان خالص بوده و سر انگشتان از الیاف نقره می باشد.
- با استفاده از این دستکش ها به راحتی در سرمای زمستان، از گوشی لمسی خود استفاده نمایید.
- ارائه شده در 4 رنگ مشکی، آبی، طوسی و قهوه ای. (در صورت مهم بودن رنگ دستکش هنگام تکمیل فرم سفارش در قسمت پیغام رنگ مورد نظر خود را ذکر نمایید)
- سایز این محصول به گونه ای است که برای هر دستی مناسب می باشد.مجبور هستید دستکش های خود را در بیاورید و با دست های سرد از گوشی یا تبلت خود استفاده کنید. در اینجا دستکش سیلور تاچ به کمک شما می آید. این دستکش ها مانند دستکش های زمستانی دست ها را گرم نگاه میدارند با این تفاوت که شما می توانید با گوشی، تبلت یا هر وسیله لمسی دیگر خود به راحتی کار کنید. سبب این امر، استفاده از الیاف نقره در نوک انگشتان دستکش است که قابلیت اتصال دست با گوشی را فراهم می سازد. برای اولین بار در ایران، توسط شرکت میهن استور، دستکش های سیلور تاچ، مشکل استفاده از گوشی، تبلت یا هر وسیله لمسی در سرما را برای همیشه حل می کند. به همراه بوت استفاده کنید که فرم بسیار شیکی به پوشش شما می بخشد. ساق شلواری توکرکی دارای کیفیت فوق العاده عالی بوده و به صورت Free Size عرضه شده است و به نوعی طراحی شده است که برای تمام سایز ها قابل استفاده می باشد.
بگذار بمانند به خماری که ز ما هیچ ندانند
شاید در این دنیای وحشی، مشکلی که من دارم خیلی حاد به نظر نرسد اما مطمئنم (مطمئنم؟) که این مشکل، چالش ها و گرفتاری های خودش را دارد؛ گرفتاری هایی که مردم عادی، آنهایی که مبتلا به «درگیری مزمن» نیستند، اصلا نمی دانند که وجود دارد. در مغز آنها همه چیز حل شده است، آسان، آرام و عادی است. خوش به روزگارشان.
به عنوان یک درگیر مزمن با تجربه، حتی نمی توانم بگذارم یک بستنی راحت از گلویم پایین برود. قیفی بخورم یا لیوانی؟ لیوانی خوب است. چندتا اسکوپ؟ دوتا بسه... نه حالا بعد از مدت ها آمدم بستنی بخورم بگذار سه تا اسکوپ... مثلا قهوه ای، وانیلی و شکلاتی... نه توت فرنگی، وانیلی و ... رویش سس شکلات بریزد؟ نه زیادی می شود. نه نه اصلا قیفی می خواهم... دیگر دیر شده، دارد لیوان کذایی را پر می کند... چرا من گفتم لیوانی... جوگیر شدم؟ واقعا چه با خودم فکر کرده بودم؟ من یک احمقم. من باید از اول می گفتم قیفی، اصلا از آن دور قیف ها من را صدا می زدند...
برای همین قبل از آنکه مزه بستنی را بفهمم، بستنی سه اسکوپ لیوانی تمام شده و من حتی از یک گازش هم لذت نبردم، چون تمام حواس و وقتم را تلف آن قیفی که از کف دادم کردم.
حالا دقیقا چه چیز در ذهن بیمارمان می گذرد؟ یا یک «درگیر» به چه چیزی درگیر است؟ الان برایتان روشن می کنم. (باور کنید برای انتخاب این 13 مورد هم خیلی به من سخت گذشت.)
1- آزمون های چهارگزینه ای یا صحیح/ غلط ها ضد انسانی است و باید از سیستم آموزشی حذف شود
تکلیف چهار گزینه ای ها که روشن است. (گزینه یا انتخاب یعنی مصیبت آن هم چهارتا) اما سوال های صحیح/ غلط دردسر دیگری دارد. «اگر طراح عمدا یک واژه اشتباه در این جمله چپانده باشد چه؟ آن وقت کل جمله زیر سوال می رود. دیگر معنا عوض می شود. وایسا ببینم این جمله می تواند دوپهلو باشد. اصلا این در کلاس مطرح شده بود؟ شاید مربوط به آن جلسه ای است که غایب بودم...»
عقربه های ساعت دارند به سرعت کار خودشان را می کنند اما ما نمی توانیم جواب حتی یک سوال را با طیب خاطر بدهیم.
2- هیچ انتخابی بدون شک، صددرصد و با قطعیت انتخاب درست نیست
همیشه اما و اگرهای بی انتها و فرض هایی هستند که بالاخره راهشان را به ذهن ما باز می کنند، حتی بعد از اینکه انتخابی حساب شده انجام داده باشیم. یک آدم سالم بعد از انتخاب و تصمیم گیری پرونده آن مورد را در ذهنش می بندد و به آرامش می رسد. اما ما؟ آرامش ذهن و روان؟ اسمش برایمان آشناست، ولی تا حالا از نزدیک آن را ندیده ایم.
3- آن لحظه ای که یکی به ما می گوید: «می شه بعدا باهات صحبت کنم؟» دنیا روی سرمان خراب می شود
جواب یک آدم سالم: «باشد.» جواب ما: «وای! نه! همین الان صحبت کن، چه شده؟ از دستم ناراحتی؟ بگو چه کار کردم؟ به خدا منظور بدی نداشتم اگر هم کاری کردم. ببخش مرا. دوستی مان سر جایش است؟»
اما باز هم اگر طرف توضیحی نداد و گفت بعدا، آن وقت شکنجه ما شروع می شود. از آن لحظه تا وقتی که بالاخره مشخص شود درباره چه چیز می خواسته صحبت کند، تک تک دقایق را به این فکر می کنیم که چه کار بدی کرده ایم.
سناریوهای وحشتناک را یکی پس از دیگری در سرمان می گذرانیم. 90 درصد مواقع هم بالاخره مشخص می شود سناریوهای ما غلط بوده و اساسا موضوع چیز دیگری بوده. مثلا می خواسته بگوید: «یک مقدار پول لازم شدم، داری بدی بعدا باهات حساب کنم؟»
4- تفسیر گفته ها و رفتارهای بقیه که برای خودش داستانی جداست
مخصوصا جدیدا که فرهنگ رابطه ها، دوستی ها و اسباب ارتباطات بین مردم تغییر کرده، چیزهای زیادی است که ما باید تجزیه و تحلیل، واکاوی و دوباره تجزیه و تحلیل کنیم و نشانه های زیادی است که باید به آنها فکر کنیم. «چرا توی پیغامش به جای دو نقطه پرانتز، چشمک گذاشته بود؟ چرا جمله اش را به جای علامت تعجب با نقطه تمام کرده بود؟ عصبانی شده؟ نباید بهش پیغام می دادم؟ چه کار کردم ای خدا؟ ای بابا حالا الان دو نقطه دیگه فرستاد... یعنی همه چی درست شد؟ حله؟» در کمال شگفتی ما می توانیم این بازی با اعصاب خودمان را تا ابد ادامه بدهیم.
5-
اگر برای کسی ایمیل یا پیامک مهمی بفرستیم و به موقع جواب ندهد (شما بخوانید بلافاصله)، تک تک کلماتی را که فرستادیم، از نو بازرسی می کنیم. لحن مان چگونه بوده، چه زمانی از روز آن را فرستادیم، چه برداشتی از متن نوشته شده می تواند داشته باشد... به خصوص اگر از خوانده شدن ایمیل یا پیامک مطمئن شویم یا اگر ببینیم مخاطبمان آن روز در شبکه های اجتماعی حضور فعال دارد. احتمالا دلیل آنکه او پاسخی به ما نداده، این است که کارهای دیگری نیز در زندگی اش دارد. با این وجود ما از سکوت آنها سناریوهای ناجور می سازیم.
6- نمی توانیم در لحظه زندگی کنیم
بعضی ها اهل لذت بردن از «آن» هستند یا لااقل ادعایش را دارند اما برای ما حتی فکرش هم بعید است. ما آدم های درگیر به لحظه بعد فکر می کنیم و لحظه بعدترش و فرداش و ... یکهو پنج سال دیگر که ممکن است چه بلایی بابت این تصمیمی که الان قرار است بگیریم، سرمان بیاید. بلایی که اصلا بعید است که نازل شود اما باید حتما آن لحظه را کوفت خودمان کنیم.
7- خرید
حتی وقتی خود را به فهرست چیزهایی که نیاز داریم مجهز می کنیم و برنامه ریزی شده می رویم خرید، از کنار اجناس متنوع که رد می شویم، با خودمان فکر می کنیم شاید، تنها شاید یک روزی این به کارم بیاید.
مخصوصا اگر از کنار کالایی خوش آب و رنگ رد شویم، حتی وقتی می خواهیم به فهرست مان پایبند باشیم هم درگیر چیزهای جدیدی می شویم. چه مارکی انتخاب کنم؟ ارزان خریدن جنسی آشغال؟ یا خریدن بهترین کالا و فقیر برگشتن به خانه؟ ریسک خریدن برندی جدید و امتحان کردن آن یا خریدن آن همیشگی؟
do not forget about the slaves by faith and not forget Thy mercy. There was one no one no one other than God. ساق شلواری توکرکی King who had a daughter .dkhtrh son died for Baghban .takh day she says to him: "What other time to a meeting. ساق شلواری توکرکی Ma go hand in marriage!" His case to the gardener"s son says mother was a textile fire with anger, "says the Qlt like rocks and understand something had dilatory Nice sound as possible. Therefore, the daughter of King Hussein Where and Where?" Madrh down boy not trying to be a palace door, trying to sit up, "stone ambassador". Brndsh crew so he could see the king. King laughs and says: "God made you and happy spirits De Haro Yvvnh way too." ... She learned Shstsh and verjuice stuck so بازی های لیگ برتر چهاردهم فوتبال از این هفته مجددا پخش مستقیم شود. براین اساس و با توجه به اینکه رقم قبلی توافق طرفین 22 میلیارد و 500 میلیون تومان بود، رقم جدید برای فوتبال به 29 میلیارد و 250 میلیون تومان افزایش پیدا کرده است. badly that she sees Pdrh fire and transmitting orders to bring him to the palace. The king thought that the son of the head unit, says: "That which does not shed. I bet that bass Hess Vshrvty do. حسین بیش از آنکه تشنه آب باشد One of these kids is to go look "good goals laugh" stuck in front of your face and i get Vmdy Bdkh the the latter Rvhm tell you. "Wish him the first read and understand the log peas theorem." Welcome flowers funny "stories were well ساق شلواری توکرکی known property that you are only a seed, and that you spell garden. Once the boy was sitting with his head down to Kenji spoke that he understands the pain Sebe?. Say the magic horse horse and human readable form to an empty well. Horse says, "Let"s ride that I have done half of June. I know you have to go till the garden. "The happy boy ساق شلواری توکرکی jumps off the horse and the saddle after a general way, where we"ll arrive in a garden full of Derend Shetty beautiful flowers and all the colors and shape. Horse says, "so I can not spell broken into my garden and the rest of the work for you to finish it. ساق شلواری توکرکی Remember to let Tvbagh Pato, flowers opens all humble and say "I put a good laugh." Do not listen to CD garden center and go straight. "Happy laughing flowers" on the root of nail you put the two stones showed that people stand and follow them. "And boy does the same thing but to" put a good laugh "black from dirt and dust everywhere brings up that do not. Jonbed sees him as a whole person and ساق شلواری توکرکی Hvarshan Dnbalshnd the term" Do not let the sweet smile takes away the mud!"اسبه که می بیند پسره تو هچل افتاده جلد وسریع خودش را به او می رساند و اشاره داشتند که انجام چنین اقداماتی تلاش برای آلوده کردن مراسم دینی و عزاداری عاشورا به مسائل امنیتی و ایجاد چالش، تفرقه افکنی و دامن زدن به فتنه طایفه گرایی در این کشور است. شایان ذکر است پایگاه الوفاق بحرین با انتشار تصاویری از ادامه سیاستهای سرکوبگرانه و ضد دینی آل خلیفه در تخریب نمادهای عاشورایی خبر داده بود. به قصر پادشاه و شاه که از خوشحالی سر از پا نمی شناسد می گوید : " خوش خنده بخند ." The following scores his smile and laughter is what you Ghzlkhvan garden is chicken. پادشاه رئیس سازمان لیگ حرفه ای فوتبال ایران اعلام کرد با مسئولان سیما به توافق رسیدند و پس از افزایش 30 درصدی رقم قرارداد از هفته چهاردهم بازیهای لیگ برتر فوتبال پخش میشود. به گزارش خبرنگار مهر، مهدی تاج عصر امروز یکشنبه با تایید خبر توافق با مدیران صدا و سیما گفت: بعد از چند نشست سرانجام مدیران فدراسیون فوتبال و صدا و سیما به توافق رسیدند و قرار شد با افزایش 30 درصدی رقم قرارداد سال گذشته، می بیند پسره اگر جنسش ساق شلواری توکرکی شیره هم بوده حالا عسل از آب در آمده و می گوید : " دستکش تاچ اسکرین - Silver Touch یه شرط بیشتر ندارم و اونم اینکه بری بگردی وبرام ساق شلواری توکرکی " ماهی سخنگو " رو هم بیاری که هم من حوصله م سر نره و هم اینکه ماهی های تو sometimes I enjoy the pool with her story. "I saw him cut back wherever he goes before the horse and Halysh case. Horse, "says that the Ppysh come. Let"s go ride." There is a garden there are a high mountain and under every stone fountain flowing Ynhvbhsht works Tachshm garden full of pools of crystal and gold fish Yi. Horse says: "All the fish get into the garden will call you names, lest the new Gvlshv hard. To go forward, you rock. The bottom of the V-Ray. Mahyst and stayed there Astkhryst that it"s a" talking fish. "Yi N requested a king. Myndazy tour and fish ساق شلواری توکرکی that got away objects quickly. Njnby bad anymore." The boy"s horse pendant inspired by his ear and goes out
8- ندامت پس از خرید
مثلا وقتی می خواهیم یک موبایل خریداری کنیم، ساعت ها جستجو و پرسش می کنیم که کدام بیشتر به کارمان می آید و دائما تغییر نظر می دهیم. دست آخر بعد از تصمیم نهایی و خرید، سروکله ندامت پیدا می شود. چقدر آیفون از این اندرویدی که خریدم باحال تر بود. حالا لااقل کاش سفیدش را انتخاب می کردم...
9- خرید لباس که برای خودش مثنوی هفتاد من کاغذ است. (حداقل برای خانم ها)
این همه سایز، مدل، رنگ، قیمت... کدام را انتخاب کنیم؟ وارد یک فروشگاه می شویم و کلی کلنجار می رویم تا یکی را بعد از هزار پرو انتخاب کنیم. یک قبیله آدم باید نظرشان را بگویند و ترجیحا مهر تایید بر انتخاب مان بزنند. (حتی اگر کسی همراهمان نباشد، از افراد کاملا غریبه کمک می طلبیم.)
حالا صدایی ته ذهن مان می گوید: «داشتی می آمدی مغازه روبرویی هم چیزهای جالبی داشت. شاید آنجا بهترش را پیدا کنی.» یا تودهنی به ندای درونمان می زنیم و لباس را می خریم و دو مغازه آن ورتر پشیمان می شویم، یا به ندای درون فرصت جولان می دهیم و دست خالی بیرون می آییم، از مغازه روبرو خرید می کنیم و بعدش پشیمان می شویم یا کلا بی خیال خرید می شویم و با اعصاب مگسی به خانه برمی گردیم.
One day the Prophet Solomon (peace be upon him) was sitting on the beach, watching the ant was carrying that seed themselves into the sea ساق شلواری توکرکی slyman (AS) is still look at him the moment he saw him near the water Rsyd.dr Frog he looked out to sea and he opened his mouth, ants entered into his mouth, and frogs went into the water. سلیمان مدتی در این مورد به فکر فرو رفت و شگفت زده فکر می کرد ، ناگاه دید آن قورباغه سرش را از آب بیرون آورد و دهانش را گشود ، آن مورچه آز دهان او بیرون آمد، ولی دانه ی گندم را همراه خود نداشت . Solomon sent and the ant asked her fate .... مورچه گفت : " ای پیامبر خدا ساق شلواری توکرکی در قعر این دریا سنگی تو خالی وجود دارد و کرمی در درون آن زندگی می کند . خداوند آن را در آنجا آفریداو نمی تواند ار آنجا خارج شود و منروزی او را حمل می کنم . خداوند این قورباغه را مامور I had the sea to carry and lift cream. این قورباغه مرا به کنار سوراخی که در آن سنگ است می برد و دهانش را به درگاه آن سوراخ می گذارد من از دهان او بیرون آمده و خود را ساق شلواری توکرکی به آن کرم می رسانم و دانه گندم را نزد او می گذارم و سپس باز می گردم وبه دهان همان قورباغه که در انتظار من است وارد می شود او در میان آب شناوری کرده مرا به بیرون آب دریا می آورد و دهانش را باز می کند ومن از دهان او خارج میشوم ." Solomon Ant said: ((when grain to it that no cream is heard anything from him?)) Ant said yes, he says: O God within my livelihood to the rock at the bottom of the sea,
10- ما از پیامدهای نامطمئن فراری هستیم
وقتی بیش از حد، نیت کسی را تفسیر می کنیم یا پایان کاری را، خودمان را متقاعد می کنیم که آن شخص یا کار عاقبت ندارد و رهایش می کنیم. اینگونه کنترل امور را در دست می گیریم. یعنی ترجیح می دهیم خودمان خودمان را ناراحت کنیم تا دیگری ما را، انگار که این به آن ارجح باشد.
11- ما نمی توانیم مسائل را از هم جدا ببینیم
اگر قسمتی از زندگی ما مشکل داشته باشد، دیگر ذهن ما ول کن آن ماجرا نیست. حس می کنیم کلا زندگی مان به گند نشسته. اگر خیلی هنر کنیم، سعی می کنیم در بقیه عرصه ها مثل آدم رفتار کنیم، اما آن مشکل ته ذهن مان یک گوشه ای دارد اعصاب مان را مثل موریانه می خورد و نمی گذارد لبخند رضایت بر لبمان بنشیند.
12-
هر تغییری در برنامه و عادات ما می تواند بی اندازه استرس زا باشد. نه به این معنا که از نظر ما تغییر چیز بدی باشد، بلکه زمان می برد تا ما به آن عادت کنیم. این تغییر می تواند اسباب کشی یا دور شدن از رفیق باشد یا تغییری در شیوه زندگی مان. حتی اگر شرایط از کنترل ما خارج باشد و تغییر گریزناپذیر، باز هم با خود فکر می کنیم اگر تغییری شکل نگرفته بود، وضع بهتر بود یا شاید ما بهترین تصمیم را نگرفتیم و ...
of your garden. To "fish talking "takes the thunder himوحشت انداخته و میان گرد و خاک و تاریکی دور می شود که یکهو دنیا به چشمش روشن شده و می بیند آدمهای سنگ شده هرکدام از گوشه ای جان گرفته و افتاده اند دنبال او که "talking fish" from his hand and take him out of fear of risk Jonbed .asbh are rescued and brought her to the palace in a flash. " King said that the guy with the "talking fish" and he sees the right to say that he kept his promise and his daughter. You are all state joint ساق شلواری توکرکی celebration for a while, the sound of drum and fife deaf ear to the sky. Sky has also cracked three apples falls. One of mine, a mine storyteller, you"re one of us One hot summer day, a little boy with his clothes in a hurry and went laughing dive into the lake. His mother looked out the مثل باد دور می شوند .می رسند علمای دینی بحرین ضمن محکوم کردن تخریب نمادهای عاشورایی در این کشور توسط رژیم آل خلیفه، انجام چنین اقداماتی را بسیار خطرناک و توطئه آمیز توصیف کردند. به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از المنار، بسیاری از علمای دینی بحرین، تخریب نمادهای عاشورایی را در این کشور توسط رژیم آل خلیفه به شدت محکوم کردند. ستاره پرتغالی تیم فوتبال رئال مادرید با گلی که مقابل گرانادا به ثمر رساند یک رکورد 79 ساله را در لالیگا جابجا کرد. به گزارش خبرگزاری مهر، کریستیانو رونالدو که بهترین روزهای فوتبالی خود را در تیم رئال مادرید سپری میکند این هفته با گلزنی مقابل گرانادا تعداد گلهای خود را در پایان هفته دهم لالیگا به عدد 17 رساند تا صاحب رکوردی بینظیر در تاریخ مسابقات باشگاهی اسپانیا شود. بر اساس گزارش AS رکورددار گلزنی حسین را منتظرانش کشتند در 10 هفته ابتدایی تاریخ این مسابقات، لانگارا بازیکن تیم رئال اویدو بود که در فصل 1936 - 1935 موفق شده بود 16 گل را به ثمر برساند. این رکورد تاکنون پا برجا مانده بود تا اینکه کریستیانو رونالدو در بازی با گراندا هفدهمین گل خود را در 10 دیدار به ثمر رساند و رکورد تازهای را در تاریخ لالیگا به ثبت برساند. فهرست بهترین گلزنان تاریخ لالیگا در 10 بازی سفارت آلمان سرانجام برای اعضای تیم ملی کاراته ایران جهت حضور در مسابقات قهرمانی جهان روادید صادر کرد. به گزارش خبرنگار مهر، تیم ملی کاراته که آماده حضور در مسابقات قهرمانی جهان شده است قرار بود روز گذشته با دریافت روادید از سفارت آلمان عازم این کشور شود که این سفارت از صدور روادید اعضای تیم ملی کشورمان خودداری کرد. ارائه مدارک و گذرنامههای جعلی دلایل غیر معقولانهای بود که سفارت آلمان آن را دلیل عدم صدور ویزای اعضای تیم کشورمان اعلام کرد و ابهامات زیادی را برای حضور تیم ملی در مسابقات جهانی به وجود آورد. در چنین شرایطی مسئولان فدراسیون کاراته با حضور در وزارت امور خارجه اعتراض رسمی خود را به این اقدام سفارت آلمان ارائه سامیار خوابالو کرده و خواستار پیگیری سریع این موضوع شدند. ساق شلواری توکرکی پیگیری مسئولان وزارت امورخارجه در نهایت منجر به این شد تا شرایط اعزام تیم ملی به آلمان فراهم شود و ساعاتی قبل سفارت آلمان در تهران روادید اعضای تیم ملی را صادر کرد. بر این اساس کاروان تیم ملی کاراته کشورمان ساعت 4 بامداد صبح فردا تهران را به مقصد برمن آلمان ترک میکند. ابتدایی به شرح زیر است اعضای تیم ملی السلام علیک یا اباصالح المهدی کاراته در حالی با صدور روادید صبح فردا تهران را به مقصد برمن آلمان ترک میکنند که کاتاروها در انتظار صدور روادید از سوی سفارت لهستان هستند. به گزارش خبرنگار مهر، پس از پیگیری مسئولان وزارت امور خارجه، روادید اعضای تیم ملی کاراته برای حضور در بیست و دومین دوره مسابقات قهرمانی جهان عصر امروز دوشنبه از سوی سفارت آلمان در تهران صادر شد و این تیم ساعت چهار بامداد فردا سه شنبه 13 آبان ماه از طریق مسیر امارات راهی برمن آلمان خواهد شد. طبق برنامه مهلت ثبت نام برای حضور در این مسابقات فردا سهشنبه به پایان میرسد و برای انجام مراحل کار محسن آشوری دبیر فدراسیون که تلاش زیادی برای اخذ روادید داشت به همراه با جواد سلیمی رئیس کمیته داوران عصر امروز دوشنبه راهی آلمان شدند. علمای دینی بحرین با انتشار بیانیه ای در این خصوص اعلام کردند: ساق شلواری توکرکی نمادهای عاشورایی در بحرین ریشه های تاریخی طولانی دارد و پیشتر به شکل کاملا آزادانه در این کشور به نمایش در می آمد و هیچ کس حق ندارد که از به اهتزاز در آمدن پرچمها و نمادهای عاشورایی در بحرین جلوگیری کند. در ادامه این بیانیه ضمن محکوم کردن هتک حرمت علیه نمادهای عاشورایی تاکید شده که این نمادها باید به شکل آزادانه همچون گذشته برقرار باشد. در این بیانیه اقدام نظامیان آل خلیفه در هتک حرمت علیه نمادهای عاشورایی اقدامی بسیار خطرناک و تحریک آمیز توصیف شده است که توطئه ای علیه نمادهای دینی و بر خلاف قوانین اساسی این کشور محسوب می شود. علمای دینی با طرح این سؤال که هدف از این اقدامات تحریک آمیز چیست؟ window and enjoying the happiness of their child. Suddenly he saw a mother crocodile swam toward her. The mother ساق شلواری توکرکی panicked and ran to the lake with his son shouted shouted. Her son back, but it was too late. The crocodile grabbed the baby"s legs with a rotation of the underwater pull, the mother came and took her by the arm on the waterfront. The boy with the power to kill a crocodile, but a mother"s love ... آنقدر زیاد بود که نمی گذاشت پسر در کام تمساح رها شود.کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود ، صدای فریاد مادر را شنید، به طرف آنها دوید ساق شلواری توکرکی و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را فراری داد. The boy was rushed to the hospital fast. Two months after the boys recover. اما اعضای تیم ملی کاتا در بخش مردان که از سفارت لهستان برای اخذ روادید اقدام کرده بودند تاکنون موفق به دریافت روادید نشدهاند. مسابقات کاتا در این دوره از مسابقات کارواش خانگی جت مینی یکشنبه 18 آبان ماه در آخرین روز رقابتها برگزار میشود و ترکیب احد شاهین، فرزاد محمد خانلو و آرمین روشنی میتوانند طی روزهای آینده با دریافت روادید خود را به محل برگزار مسابقات برسانند. همچنین سایت فدراسیون کاراته از مسعود رهنما و سیدمحمد حسینی به عنوان مربیان تیم ملی در بخش کومیته نام برده است که خبرنگار مهر کسب اطلاع کرد شهرام هروی و حسین روحانی دو مربی تیم ملی که با فدراسیون طی روزهای گذشته به مشکل برخورده و در آخرین دور تمرینات نیز حضور نداشتند این تیم را همراهی خواهند کرد. نسرین دوستی در وزن 50-کیلوگرم، فاطمه چالاکی در وزن 55- کیلوگرم، رزیتا علیپور وزن 61- کیلوگرم، پگاه زنگنه در وزن 68- کیلوگرم و حمیده عباسعلی در وزن 68+ کیلوگرم در بخش کومیته انفرادی و مهسا افسانه، الناز تقیپور و نجمه قاضیزاده در بخش کاتا ترکیب تیم اعزامی بانوان را تشکیل میدهند. ستاره موسوی و لیلا بهرامی نیز کادر فنی تیم بانوان هستند. همچنین در کومیته انفرادی مردان امیر مهدیزاده در وزن 60- کیلوگرم، سعید احمدی در وزن 67- کیلوگرم، بهمن عسگری در وزن 75- کیلوگرم، ذبیحاله پورشیب مانتو پاییزه پانیذ در وزن 84- کیلوگرم، سجاد گنجزاده در وزن 84+کیلوگرم و ایمان سنچولی، ابراهیم حسن بیگی، سامان حیدری در کومیته و فرید حقیقی در کاتای انفرادی در این دوره از مسابقات به دیدار رقبای خود میروند. بیست دو دومین دوره رقابتهای کاراته قهرمانی جهان طی روزهای 14 تا 18 آبان ماه به میزبانی آلمان در شهر برمن برگزار میشود. His feet were pierced with the jaws of a crocodile and nail scars on his left arm. The child was interviewed by a reporter who asked him to show it to her wounds. Pulls the boy aside and showed the wound discomfort, then proudly showed his arms and said ساق شلواری تو کرکی ضخیم The wounds of love, my love, are these scratches.
1+12- به ندرت پیش می آید از چیزی لذت ببریم
نه به این خاطر که کلا آدم های ناراحتی باشیم یا موقعیت مان را دوست نداشته باشیم. فقط دلمان می خواهد کار دنیا جوری بود که همه انتخاب هایمان را یک جا با هم مخلوط می کردیم تا مجبور به انتخاب نباشیم. اینجوری می توانستیم شادی را تجربه کنیم و دیگر مجبور نبودیم به گزینه هایی که از دست داده ایم، فکر کنیم.
مثلا وسط عروسی صمیمی ترین دوست مان به این فکر می کنیم که درست امشب که باید اینجاباشیم، بعد از عمری همسایه مان هم میهمانی بدهد و ما را دعوت کند؟ چه خوب می شد میهمانی می افتاد هفته آینده یا...
بله. البته یک روزهایی در هفته می آید که دل مان می خواهد موهای مان را بکنیم، سرمان را به دیوار بکوبیم تا متلاشی شود، بلکه برای یک لحظه آن مغز لعنتی خفه خون بگیرد.
ای فرات شرم برتو باد
چگونه عطش اباالفضل(ع)را دیدی و تا پای خیمه ها با او همسفرنشدی و هنوز پای رفتن داشتی؟
السلام علیک یا اباالفضل
عینک مردانه پلیس مدل 8555 یک عینک اسپرت است و با تیپ های جین بیشتر خودمایی می کند البته می توانید با لباس های رسمی
هم از این عینک آفتابی استفاده نمایید ، عینک آفتابی پلیس مدل 8555 به همراه دستمال و کیف مخصوص عینک های برند پلیس برای
خریداران گرامی ارسال خواهد شد
عینک طرح پلیس مدل 8555 در دو رنگ مشکی و قهوه ای توسط کمپانی پلیس ارائه گردیده است که می توانید بر اساس سلیقه خود
یکی از رنگ ها را انتخاب نمایید توجه داشته باشید که پس از ورود به سبد خرید میتوانید رنگ مورد نظر خود را انتخاب نمایید شیشه های
این عینک زیبا دارای استاندارد UV 400 و پلاریزه می باشد که از چشمان شما در مقابل اشعه های مضر نور آفتاب محافظت می کند
این عینک برای آقایان ساخته شده است ولی محدودیتی در استفاده برای خانم ها وجود ندارد البته توصیه ما اینست که خانم هایی که
صورت ظریفی دارند از این نوع عینک ها استفاده نکنند شیشه های این عینک استاندارد می باشد و چشمان شما را در برابر اشعه مضر
آفتاب محافظت می کند در شیشه های عینک پلیس مدل 8555 از خاصیت پلاریزه بهره گیری شده است که بهترین گزینه برای کسانی
می باشد که دارای چشم های حساس می باشد
هم اکنون می توانید عینک پلیس مدل 8555 را به صورت پستی از فروشگاه اینترنتی نمکستان تهیه نمایید
در صورتی که با کلیک روی دکمه زیر به سبد خرید منتقل نشدید موجودی محصول به پایان رسیده است
قیمت کالا : 41.000 تومان
هر کجا ذکر حسین بود ...
تو را یادم هست ...
هر کجا اشک حسین هست ...
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
دیدی وقت عشقت مریضه چقد ناراحتی؟
آرزو میکنی خودت درد بکشی اما کاش اون راحت باشه؟
دیدن درد عزیزت خیلی سخت تر از درد کشیدنه!
اونایی که شهید شدن تو کربلا آدمای فداکار و بزرگی بودن
اما بیشترین سختی و زینب کبری کشید
که شهادت همه رو دید
اسیری کشید
و پناه همه اسرا بود
کسی که اگه نبود و تو کاخ یزید افشاگری نمیکرد حقیقت کربلا پنهان میموند
مرد بودن صفته نه جنسیت!
تمام تاریخ و بگردید
مردتر از زینب خدا نیافریده!
بد بختی،بدشانسی،شکست یا هرچی که دوس دارید اسمشو بذارید یعنی اینکه آدم یه لیوان بزرگ چایی بخوره بعد ته لیوان که رسید ببینه یه سوسک توش مرده.واقعا از خدا میخوام اصلا نصیب نکنه . چشیدم که میگما باور کنین الانم فک کنم افسردگی گرفتم.تازه قبل از این که اون موجود نکبت رو ببینم پیش خودم میگفتم این چایی چرا از چایی های دیگه خوش مزه تره :((((
ای دوست داران و عاشقان حسین، محرم آمد و منتقم خون شهدای محرم و کربلا نیامدف دعا کنید قبل از پایان محرم بیاید
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است
عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت
قنداقه حسین شرف عرش اعظم است
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
گفت اول ادم شو بعد برو مجلس امام حسین.
خندیدم گفتم مثل اینه که به مریض بگی اول خوب شو بعد برو دکتر.
قربون امام حسین برم که واسه همه تو مجلسش جا هست
یااباعبدالله
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
تیری از چله جدا گشت و ز دل زوزه کشید*
که چنین حامل ظلم و ستم و بیدادم*
ناله کرد "اصغر" و با آه بگفتا که عجب!*
نشنود مادر دل خسته ی من فریادم؟!*
(غلامرضا نعمتی)
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
رد خون دست ساقی هنوزم رو لب مشکه
گریه های مشک پاره,شبیه بارون اشکه
جای بوسه علی رو همه تیرها شمردن
آبروی پهلوون رو کنار علقمه بردن
السلام علیک یا ساقی عطشان کربلا
ببینم چندتا لایک داره
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
اون ابولفظله مرد همه مردا
تنها امید ما عمو عباس
چشم و ابروی سیاش همه مردگونیاش دنیارو دیوونه کرده
اخر معرفته کوه صبرو غیرته دنیارو دیوونه کرده
یا قمر بنی هاشم ...
تو می گویی باران صدای پای اجابت است ؛
نیاز کن ! اما مسلک من ، مسلک درویشان است !
چه دارند که از هر حیث بی نیازند ؟!
آن نیازی که تو را بی نیاز می کند !
اما من در اوج بی نیازی ، به تو نیاز پیدا کردم !
پس ببار باران . . . !
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست. فروغ فرخزاد
با دوستم داشتیم برمیگشتیم خونه.از تاکسی که پیاده شدیم چشمم افتاد به آسمون.خیلی گرفته بود.گفتم آسمون چرا اینجوریه؟
برگشته میگه گاو میشه دیگه...
نزدیک بود خودمو بندازم زیر ماشینا راحت شم از دست این بشر!
گاومیش :-(
هوای گرگ و میش °_°
من *_*
بازم گاومیش O_o