هر کجا ذکر حسین بود ...
تو را یادم هست ...
هر کجا اشک حسین هست ...
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
دیدی وقت عشقت مریضه چقد ناراحتی؟
آرزو میکنی خودت درد بکشی اما کاش اون راحت باشه؟
دیدن درد عزیزت خیلی سخت تر از درد کشیدنه!
اونایی که شهید شدن تو کربلا آدمای فداکار و بزرگی بودن
اما بیشترین سختی و زینب کبری کشید
که شهادت همه رو دید
اسیری کشید
و پناه همه اسرا بود
کسی که اگه نبود و تو کاخ یزید افشاگری نمیکرد حقیقت کربلا پنهان میموند
مرد بودن صفته نه جنسیت!
تمام تاریخ و بگردید
مردتر از زینب خدا نیافریده!
بد بختی،بدشانسی،شکست یا هرچی که دوس دارید اسمشو بذارید یعنی اینکه آدم یه لیوان بزرگ چایی بخوره بعد ته لیوان که رسید ببینه یه سوسک توش مرده.واقعا از خدا میخوام اصلا نصیب نکنه . چشیدم که میگما باور کنین الانم فک کنم افسردگی گرفتم.تازه قبل از این که اون موجود نکبت رو ببینم پیش خودم میگفتم این چایی چرا از چایی های دیگه خوش مزه تره :((((
ای دوست داران و عاشقان حسین، محرم آمد و منتقم خون شهدای محرم و کربلا نیامدف دعا کنید قبل از پایان محرم بیاید
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
صد مرده زنده می شود از ذکر یا حسین
ارباب ما معلم عیسی بن مریم است
عیسی اگر در آخر عمرش به عرش رفت
قنداقه حسین شرف عرش اعظم است
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
گفت اول ادم شو بعد برو مجلس امام حسین.
خندیدم گفتم مثل اینه که به مریض بگی اول خوب شو بعد برو دکتر.
قربون امام حسین برم که واسه همه تو مجلسش جا هست
یااباعبدالله
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
تیری از چله جدا گشت و ز دل زوزه کشید*
که چنین حامل ظلم و ستم و بیدادم*
ناله کرد "اصغر" و با آه بگفتا که عجب!*
نشنود مادر دل خسته ی من فریادم؟!*
(غلامرضا نعمتی)
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
رد خون دست ساقی هنوزم رو لب مشکه
گریه های مشک پاره,شبیه بارون اشکه
جای بوسه علی رو همه تیرها شمردن
آبروی پهلوون رو کنار علقمه بردن
السلام علیک یا ساقی عطشان کربلا
ببینم چندتا لایک داره
کفی ماساژ دهنده مغناطیسی پا به پا
اون ابولفظله مرد همه مردا
تنها امید ما عمو عباس
چشم و ابروی سیاش همه مردگونیاش دنیارو دیوونه کرده
اخر معرفته کوه صبرو غیرته دنیارو دیوونه کرده
یا قمر بنی هاشم ...
تو می گویی باران صدای پای اجابت است ؛
نیاز کن ! اما مسلک من ، مسلک درویشان است !
چه دارند که از هر حیث بی نیازند ؟!
آن نیازی که تو را بی نیاز می کند !
اما من در اوج بی نیازی ، به تو نیاز پیدا کردم !
پس ببار باران . . . !
کسی مرا به آفتاب
معرفی نخواهد کرد
کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
پرواز را بخاطر بسپار
پرنده مردنی ست. فروغ فرخزاد
با دوستم داشتیم برمیگشتیم خونه.از تاکسی که پیاده شدیم چشمم افتاد به آسمون.خیلی گرفته بود.گفتم آسمون چرا اینجوریه؟
برگشته میگه گاو میشه دیگه...
نزدیک بود خودمو بندازم زیر ماشینا راحت شم از دست این بشر!
گاومیش :-(
هوای گرگ و میش °_°
من *_*
بازم گاومیش O_o