به لبخند آیینه ای تشنه ام
به آغوش بی کینه ای تشنه ام
سلامی صمیمانه آیا کجاست؟
من آواره ام شهر الفت کجاست؟
کسانی که از عشق دم میزنند!
چرا بین ما را بهم میزنند
مث دستگاه تخم مرغ پز سوسیسی یه قصر ازش نگهداری میکردم ولی حیف که باید از آپارتمانم مث قصر نگهداری کنم.میگما بیا با هم یه کاری کنیم که این نیلو مارو تو خونش جابده ماهم بیایم اینجا زندگی کنیم.هوم؟ نطر تو چیه؟ هوووووی چرا با نیش گشاد به بالا کله من زل زدی میگه چـ... با برگشتنش به پشت من و سحر از خنده پوکیدیم نیلوفرم با بالش افتاد به جون سپهر....آخه دقیقا از اول که داشت طبق معمول وراجی میکرد نیلو و سحر پشتش واستاده بودن البته نیلو با یه بالش تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر و صورتی سرخ شده از خشم واستاده بود... نیلو: ای گور به گورشی الهی..آی ایشالا به خاک سیاه بشینی...آی ایشالا استاد باهات لج بشه و بیوفته به جونت...آی ایشالا هیچ وخ گردنبندت پیدا نشه... آی ایشالا دختری که دوسش داری با دشمنت ازدواج کنه..ایییییییییییش گمشو اون ور ول کن دستام و دیگه گودزیلا کبود شد. سپهر رفت میوه ی این جور چیزا بخره . سحر آشپز خونه رو تمیز کرد؛منم هال و پذیرایی رو نیلو هم اتاق ها رو مرتب کرد.ساعت های هفت بود که تموم شد تو این فاصله سپهرم برگشته بود و یه سره دستور میداد و رو مخ من بود...خودم رو مبل پرت کردم ؛ سپهر با خنده اومد و رو به روم نشست.دستمالی که تو دستم بود و با حرص به سمتش پرت کردم که نیش بازش و ببنده ولی بی شعور بازترش رد. تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر ای کــــــوفت سپهر جان کـــــــــــوفت،من دارم هلاک میشم تو این جا نشستی بهم نیش خند میزنی؟ یلو که رو تخت نشسته بود سریع لنزامون و گذاشتیم و اومدیم پایین... من و سحر و سپهر داشتیم میخندیدم و نیلو پشت سر هم داشت سپهر و نفرین میکرد..آخه من موندم وقتی نیلو میدونه زورش به این غول بیابونی نمیرسه مرض داره به جونش میوفه که مث ا سپهر: گمشو بابا خوبه من اوملان تو چنگالش اسیر باشه؟؟؟؟؟ بلند شدم و با هزادر بد بختی با سحر نیلو رو از رو سپهر بلند کردیم برای یه لحظه چشمم افتاد به سحر که چشماش خیلی قرمز شده بود.اوه اوه فکر کنم لنزاش فاسد شده. ــ سحر چرا چشمات قرمزه؟باز لنزات فاسد شده؟ با این حرفم همه ساکت شدن و اول به من بعد به سحر نگاه کردن. تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر سحر:اهوم امروز متوجه شدم..چشمامم خیلی میسوزه. یهو یه فکری به ذهنم رسید:بچه ها هستین همه لنزامون و برداریم؟آخرین باری که لنزام و برداشتم یادم نیس.!!! ایییییول بیشتر از چیزی که فکر میکردم استقبال شد از این فکرم..همه رفتیم تو اتاق نیلو و لنزامو نو در آوردیم. به به چی شدیم. تو آینه ی بزرگ اتاق نگاه کردم.سه دختر و یه پسر با قیافه ی عجیب. چشمای سپهر از همه عجیب تر بود..قرمز.. رنگ چشماش وقتی بچه بوده نارنجی پرنگ بوده اما با مورور زمان به خاطر قدرت ویژش به قرمز تبدیل شده. بعد سپهر چشمای خودم خیلی عجیبه البته نه تنها عجیب بلکه خیلیم قشنگه تعریف از خود نباشه هااااا ولی واقعا قشنگه هم رنگش هم مدلش که نیمه گربه ایِ..رنگ چشمام سبز فیروزه ای با رگه های سبز مغد پسته ای هس...چشمای سحرم نارنجی بارگه های زره اونم چشماش خیلی خوشرنگه... و اما چشمای گربمون تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر اون چشماش نقره ایِ زیادم عجیب نیس اما دوس نداره و همیشه لنز مشکی
وقتی دستهایم به کسانی که دوستشان دارم نمیرسد
همیشه با دعاهایم آنها را در آغوش میکشم
تنها زاغ سیاه می دانست
دستان باز مترسک
دلتنگ آغوش است
همه موافقت کردیم بلند شدیم کارو شروع کردیم. میزاره. تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر سپهر:بــــهــع!!! چی شدیم ما..هه. سحر: وای دلم برای رنگ چشمام تنگ شده بود. ــ در کمال ناباوری باهات موافقم..هه.. به نیلو که خیلی ساکت بود نگاه کردم...تو چشماش ترس موج میزد انگار یه چیز ترسناک روبه روش بود... ــ نیلو...نیلو خوبی؟ با گیجی نگاهم کرد و گفت: هان؟آهان اره مگه باید بد باشم خوووووب بچه ها بهتره بریم چون الاناس که بیان. تخم مرغ پز سوسیسی اگ مستر به ساعت مچیم نگاه کردم...وااااااای مغذم سوت کشید. egg master info ــ وای ، وای ، وای ، آره ، آره بهتره بریم ساعت بیست دقیقه به هشته. همه به جز ن قسمت پنچم (نیلوفر) تو آیینه نگاه کردم هه سپهر و من و آنی و سحر همونم عجیب بودیم. چشمای آیناز بی شعور خععععلی خوشمل بود من عاشق چشماشم. به چشمای خودم نگاه کردم. ــ نیلوفــــر....نیلوووووفرر کمک کمکمون کن. با ترس و تعجب به اطرافم نگاه کردم صدای یه پسر و یه خانوم میومد که از من کمک میخواستن...من؟ چرا من؟ مگه من کیم؟ من و از کجا میشناسن؟ با صدای آیناز بهش نگاه کردم. آیناز: نیلو..نیلو خوبی؟ تخم مرغ پز سوسیسی با گیجی نگاهش کردم و گفتم: هان؟آهان. اره مگه باید بد باشم خوووووب بچه ها بهتره بریم چون الاناس که بیان.. باز به چشمام خیره شدم بچه ها رفتن پایین این دفعه با دقت به چشمام نگاه کردم. ــ هـــــــــی. دم جای تو که کمک تو ی عتیقه رو بکنم. ــ میخوام صد سال سیاه نکنی یابو. سپهر: یابو عمته بوزینه.... بابا تغصیر من چیه این بابای نیلوفر پول اضافی رو دستش مونده بوده همچین خونه ی بزرگی برای این دختر تنبلش گرفته..نچ نچ نچ واقعا این نیلو بی لیاقته؛ خاک تو مخ نداشتش اگه این خونه از من بود
بی شک آغوش تو
از عجایب دنیاست
واردش که می شوم زمان
بی معنا می شود
هیچ بعدی ندارد
بی آنکه نفس بکشم
روحم تازه می شود